بندگان من شش چیز از شماست و شش چیز از من :
ا- توبه از شما و آمرزش از من .
2- طاعت از شما و بهشت از من .
3- شکر از شما و روزى از من .
4- رضا از شما و قضا از من .
5- صبر از شما و بلا از من .
6- دعا از شما و اجابت از من .
حضرت باقر (علیه السلام) درباره گنجى که از پسران یتیم زیر دیوار بود
(1) فرمودند: به خدا طلا و نقره نبود، تنها لوحى بود که چهار جمله در آن نوشته شده بود:
1- منم خداى یگانه جز من خدایى نیست ، و محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) فرستاده من است .
2- عجبا کسى که به قضا و قدر یقین دارد و چگونه در طلب رزق تعجیل مى کند؟
3- شگفتا آن که وضع این عالم را مى بیند چطور منکر آخرت مى شود.
4- عجبا آن کسى که یقین به مرگ دارد چگونه دلش شاد مى گردد.
(2)
مراسم
حج فرا رسیده بود، امام صادق (علیه السلام) در مکه بودند، و مسلمانان از
مقام علمى آن حضرت بهره مند مى شدند، عده بسیارى در مسجد
الحرام به محضرش آمده و احکام الهى و مسائل حج و تفسیر آیات قرآن را از آن
حضرت : مى آموخنتد.
چند نفر از مادیون که منکر خدا بودند، مانند: ابن ابى العو جاء، ابن طالوت ،
ابن اءعمى ، ابن مقفع با چند تن دیگر به مسجد الحرام آمدند و جلسه
خصوصى داشتند، این گروه به ((ابن ابى العوجاء)) گفتند: آیا مى توانى با غلط اندازى ، این مرد ((اشاره به امام صادق (علیه السلام) را که
در آنجا نشسته محکوم کنى ؟ و با طرح سوال پیچده اى کارى کنى که از پاسخ به آن درمانده گردد و نزد آنانکه در حضورش هستند، سرافکنده و
رسوا شود زیرا تو خود مى بینى که مردم دلباخته او شده اند، و او به عنوان علامه زمان ، معروف گشته است .
ابن ابى العوجاء گفت : آرى پیشنهاد شما را مى پذیرم ، همان وقت برخواست و
مردم را شکافت و به پیشنهاد و به پیش رفت و جلو امام صادق (علیه
السلام) نشست و سوال خود را پس از کسب اجازه ، چنین مطرح کرد:
تا کى این خرمنگاه ((اشاره به کعبه))
را با پاى خود مى کوبید، و به این سنگ پناه مى برید، و این خانه اى را که
از آجر و کلوخ بالا رفته مى
پرستید و مانند شترى که رم کند، کنار آن جست و خیز مى کنید، هر کس در این
باره بیندیشد مى فهمد که در این کار شما، حکیمانه نیست ، فلسفه این
کار را برایم بیان کن ، چرا که تو و پدرت اساس و پایه این این برنامه
هستید؟!
امام صادق (علیه السلام) پس از بیاناتى فرمودند: ((این
کعبه ، خانه اى است که خداوند بندگانش را براى پرستش خود، به این خانه
دعوت
کرده است تا با آمدن به اینجا، آنها را در مقدار اطاعتشان بیازماید، از این
رو آنان را به
تجلیل از این مکان مقدس فرا خوانده ، و آن را قبله گاهشان ساخته و این مکان
مقدس فراخوانده ، و آن را قبله گاهشان ساخته است و این خانه مرکزى
براى کسب خشنودى خدا، و راهى است که انسانها را به سر منزل مقصود مى رساند.
خداوند دو هزار
سال قبل از گستردن زمین ((و بیرون آمدن آن از آب)) آن را آفریده ، پس سزاوارترین کسى که باید از اوامر او پیروى کرد، و از محرمات او دورى
جست ، آن خدایى است که ارواح و صورتها را آفرید.
ابن ابى العوجاء گفت : شما از شخصى که غایب و نادیده است ((یعنى خدا)) سخن به میان آورى و او را تکیه گاه سخن خود قرار دادى ((و این کار
براى قانع کردن طرف ، کافى نیست)).
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خدا هرگز غایب نیست ، همه چیز از آثار
اوست و شاهد بر او مى باشد و او از رگ گردن به انسان نزدیکتر است
.
امام صادق (علیه السلام) آنچنان نشانه هاى خداشناسى را براى او تشریح کردند، که حیران و مبهوت شد.
آنگاه امام (علیه السلام) فرمودند: همان خدا توسط پیغمبرش ، کعبه را قبله
گاه مسلمانان ساخته ، و پرستشگاه یکتا پرستان قرار داده است .
پاسخهاى امام ، آنچنان ابن ابى العوجاء را حیران و ساکت کرد که نزد یاران
خود آمد و گفت : من به شما گفتم ، فرشى برایم بگسترانید که زیر
دست من باشد ولى شما مرا به اخگرى سوزان افکندید.
یعنى من از شما خواستم که مرا با کسى به مناظره وادارید که مقهور من گردد
ولى شما مرا در چنبره چنین دانشمندى قرار دادید که مقهور او شدم .
ابن ابى العوجاء گفت : آیا چنین حرفى به من زنید، همانا او ((امام صادق (علیه السلام)) فرزند آن کسى است ((پیامبر)) که سر این مردم
((اشاره به حاجیان)) را به ((عنوان یکى از دستورهاى حج)) تراشیده است .
با کسی باش که “تو” را بخواهد
نه کسی که تو را “هم” بخواهد . . .
.
.
.
اگر کارگردان بودم ، “صدای نفسهایت” موسیقی متن
تمام فیلم هایم بود . . .
.
.
.
در تمام دارو خانه ها موجود است
نرم کننده موی سر
نرم کننده پوست دست
کاش می شد برای نرم کردن دل تو هم ، نسخه ای
گرفت . . .
.
.
.
عادت به مسواک زدن ، دندانها را سپید میکند
و تکرار هر شب خاطرات ، موها را . . .
.
.
.
ﺭﻓﺘﯽ ﺑـﻪ ﻧﺪﺍﺷــﺘــﻪ ﻫﺎﺕ ﺑِﺮﺳﯽ … ﻧﺮﺳﯿﺪﯼ …
ﻭﻟﯽ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﻣﻨﻮ ﺑـﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾــﻨﺎ ﺭﺳﻮﻧﺪ
ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺵ ﯾﻪ ﺟـﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﺑـﯽ ﻣﺼﺮف
.
.
.
آغوشِ مهربون ها بخشِ مراقبت های ویژه است . .
.
.
.
.
ﺑﻪ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﺩﻭﺭﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻦ ﺭﻓﯿﻖ
پشتم ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ . . .
.
.
.
همه میتونن اسمت رو صدا کنن اما کم هستن کسایی
که وقتی اسمت رو صدا میزنن
لذت میبری و با تمام وجود دوس داری در جوابشون
بگی : جانم . . .
.
.
.
تو نیستی
خاطراتت ضعیف گیر آورده اند . . .
.
.
.
برایت و ان یکاد میخوانم و آیت الکرسی
اینها هم که نباشند سلامت خواهی ماند ، نگاه
عاشق دعاست . . .
.
.
.
بغض کرده ام ، این بغض لعنتی با هیچ چیز نمی
شکند !
جز با صدای تو ، صدایت را می خواهم
هستی ؟
.
.
.
قهوه ، بادام ، شکلات
همه تلخی ها را چشیده ام ، هیچکدام قدر نبودنت
تلخ نبودند . . .
.
.
.
همیشه سخت ترین نقش نمایش
به بهترین بازیگر تعلق دارد
شاکی سختی های دنیا نباش
شاید تو بهترین بازیگر خدا باشی . . .
.
.
.
نه هوا خراب است ، نه حواسم پرت است و نه کسی
دلم را شکسته !
فقط
کمی از من هوای کمی از “تو” را دارد . . .
.
.
.
نسیم از من هزاران بوسه گرفت
هزاران بوسه بخشدیم به خورشید
در آن زندان که زندانبان تو بودی
شبی بنیادم از یک بوسه لرزید
.
.
.
یه دریاتصور کن بدون آب باشه
یه انسان تصورکن غمگین باشه
یه شب تصورکن بدون خواب باشی
یه بهارتصورکن بدون گل باشه
یدونه ام من تصورکن بدون تو
.
.
.
دلم شکسته است و هرچه می گردم تکه هایش جور نمی
شود
مگر می شود به یک عاشق وصله های ناجور چسباند !
.
.
.
نمی خواهم خاطره ی فردایم شوی !
امروز من باش ، حتی لحظه ای . . .
.
.
.
از هرچه بهار ، هست بالا دستت
بالاست ز هر بهار زیبا دستت
هر طرح که در فکر طبیعت باشد
آن طرح کلید می خورد با دستت
.
.
.
تقویم امسال من باز هم سپید ماند
اتفاق ها منتظر تو اند !
.
.
.
تلاش برای زنده کردن یک رابطه از دست رفته
مثل اینه که بخوای یه چای سرد شده رو با ریختن
آب جوش گرم کنی
نه رنگش مثل اول میشه نه طعمش
.
.
.
باران
سقوط آزاد را تنها برای این به جان میخرد که در
زمین پوشش دهد اشک های یک مرد را . . .
.
.
.
چه تقدیر بدیست ، من اینجا بی تو میسوزم و تو
آنجا با او میسازی !
.
.
.
روزگار با حواسم Angry Birds بازی میکند !
پرتش میکند سمت تو
.
.
.
با خودم عهد کرده ام که دیگر به کسی دل نبندم ،
خوب میدانم
نه کسی برایم “او” میشود نه من برای کسی “من”
.
.
.
روزهایی را که تو نیستی ، حیفم می آید زندگی
کنم . . .
.
.
.
می دونی ؟ از تموم دنیا یه نفر هست نمی خوام
برام بمیره
می خوام برام زندگی کنه
.
.
.
دلم آویزان است از عکس کسی
که عکسش آویزان است ، بر دیوار کسی
.
.
.
تلخم مثله حلوای عزای کسی که دوسش داری . . .
.
.
.
من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام
” کنار تو . . . ”
.
.
.
شعر را به تو میسپارم ، کلید خانه و چراغ را ،
خودم را هم به تو میسپارم
سفارش نمی کنم چون خیالم راحت است !
.
.
.
برای خانه ام چند متر آسمان میخرم و یک دوجین
ستاره
نمیخواهم اینجا غریبی کنی ماه من
.
.
.
ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ
ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ ﻣــــــﻦ ﺑﺎﺷﺪ !
.
.
.
می شود در همین لحظه از راه برسی و جوری مرا در
آغوش بگیری
که حتی عقربه ها هم جرات نکنند از این لحظه
عبور کنند ؟
.
.
.
آفتاب را دوست دارم به خاطر پیراهنت روی طناب
رخت
باران را گر می بارد بر چتر آبی تو
و خدا پرست شدم چون تو نماز خواندی . . .
.
.
.
دنیا ارزانی آدمهایش
فقط من باشم و تو ، دو فنجان چای به ضمیمه
لبخندت . . .
.
.
.
عجیب نیست که پلنگ جفت آهوست
گیلاس مست می کند و برف داغ است
در کشور آغوش تو حتی عجیب نیست که روز و شب بهم
برسند
و صبح تا ابد پشت در یک اتاق منتظر بماند . . .
.
.
.
به دوست داشتَنت مشغولم همانند سربازی که
سالهاست در مقری متروکه
بی خبر از اتمام جنگ نگهبانی می دهد !
.
.
.
دوست داشتنت بوی باران می دهد
همان قدر بی مقدمه ، همان قدر بی دغدغه
فقط یادت باشد مثل باران مرا بی واسطه دوست
داشته باشی . . .
به زودی در همین وبلاگ